نقش موثر روانشناسی در مدیریت منابع انسانی و استخدام نیرو چه می باشد؟
- زمان تقریبی مطالعه 13 دقیقه
- 1146
جالب است بدانید که علم روانشناسی حتی در مدیریت منابع انسانی و سایر مدیریت های موجود در هر سازمان نقش پر رنگ و موثری دارد. به طوری که بسیاری از سازمان ها از زمان های قدیم تا به امروز در هنگام جذب نیروی کار، تنها از دیدگاه فنی و کاری، افراد را مورد بررسی قرار می دادند و اقدام به جذب آنها می کردند. به همین دلیل تنها آزمون های تخصصی فنی را در نظر می گرفتند و افرادی که در این این آزمون ها قبول می شدند را استخدام می کردند. اما امروزه در بیشتر سازمان های توسعه یافته و مدرن، تست های روانشناختی جایگاه مهم تری را در فرآیند استخدام افراد پیدا کرده اند. تست هایی برگزار می شود که هر کدام جنبه به خصوصی از توانایی های افراد را ارزیابی می کنند، اما باید پس از گرفتن این آزمون ها در سازمان، نتایج آنها را روانشناسان خبره تحلیل نمایند.
در نهایت نتیجه ارزشیابی دورهای کارکنان که زیر نظر روانشناسان کار بهصورت پیوسته انجام گردید، به مدیریت گزارش داده میشود، از این رو می توان گفت روانشناسان کار بجای آنکه مانند ناظر در سازمان ایفای نقش نمایند، بهعنوان بازوهای حمایتی برای کارکنان فعالیت خواهند کرد و درنهایت موجب افزایش بازده عملکرد شرکت یا سازمان می شوند.
مهارتهای روانشناختی مانند: کنترل خشم، مهار استرس، اضطراب و برگزاری کارگاههای آموزشی و روان شناختی و همچنین پیشنهادهایی برای بهبود محیط کار مثل میزان نور محیط ومدت زمان دریافت نور همگی از مواردی می باشند که طبق تشخیص روانشناسی کار در سازمان، جهت بهبود عملکرد فردی و جمعی اجرا می شود. در حالیکه خرابی یک ابزار یا ماشین در یک کارخانه زیاد به چشم می آید، اما از بین رفتن نشاط و انگیزه در میان کارکنان به ندرت مورد توجه قرار می گیرد و باید بدانید که بی انگیزگی در کارکنان هر مجموعه یا کارخانه بیشترین صدمات را به عملکرد نهایی آن سازمان وارد خواهد کرد، این مسئله بهصورت لحظهای به چشم نمی خورد، اما صدماتش را با گذر زمان نشان خواهد داد. پس می توان گفت نقش روانشناسی کار به وسعت انسانها و پیچیدگی هایشان می باشد. سازمانهای پیشرفته در دنیا با هزینه نمودن و کمک گرفتن از روانشناسان کار از هزینه های بسیاری که در آینده ممکن است به سازمان تحمیل شود، جلوگیری می کنند.
به همین دلیل در دنیای امروز دیگر بیشتر سازمانها در تلاش اند تا در تمام مراحل جذب و استخدام نیرو از نظرات روانشناسان کار بهرهمند شوند و از آنها برای انتخاب و ارزشیابی نیروها کمک بگیرند و سپس کارگاه هایی آموزشی با موضوعات سلامت روان برای کارمندان به صورت مستمر برگزار خواهد شد و مشارکت های گروهی نیز زیر نظر اساتید خبره در این کارگاه ها انجام می گردد. به علاوه با به کار گیری متخصصین با تجربه در دورههای آموزشی و خدمات مشاورههای فردی باعث بهبود عملکرد افراد در سازمانها می شوند.
هر کدام از این آزمونها ابعاد ویژهای از استعدادهای افراد متقاضی را موردسنجش قرار میدهد. اما نکته مهمتر این می باشد که نتایج یک آزمون تعیین کننده نهایی نمی باشد بلکه سایر آزمونها نیز تحلیل و بررسی میشود. از این رو گرفتن تنها یک آزمون در سازمان بهتنهایی هیچ نتیجهای نخواهد داشت و مهم ترین مرحله، یعنی تحلیل نتایج آزمونها با کمک روانشناسان خبره صورت میگردد.
بیشتر بخوانید: نکات روانشناسی جلب اعتماد مشتری
در این قسمت تعریفی از روانشناسی مدیریت از گیلبرت که در سال 2005 ارائه داد را مطالعه می کنیم:
" روانشناسی مدیریت به معنای اثر ذهن است که منجر به جهت دار شدن کار هدایت شده بر اساس آن و اثر این کار بدون جهت و هدایت شده بر ذهن کارگر می شود. تاکید در مدیریت موفق بر انسان است، نه بر روی کار."
افراد ویژگی های روانشناختی خویش را که همیشه با خود به همراه دارند را در فعالیت هایشان منعکس می کنند. با بررسی روان شناسی مدیریت میتوان به مطالعه روانشناسی هر فرد، فعالیت او، تاثیر ذهنیت فرد در فعالیت و نفوذ فعالیت بر روی روانشناسی و رفتار هر یک، پرداخت. روانشناسی مدیریت شاخه ای از روانشناسی می باشد که به مطالعه ویژگی های روانی فرد و رفتار او در دوره برنامه ریزی، سازماندهی، مدیریت و کنترل فعالیت های مشترک می پردازد.
لازم به ذکر است که عامل های انسانی به عنوان نقطه مرکزی در روانشناسی مدیریت، به عنوان هسته آن در نظر گرفته می شود. با مداخلت مطالعه افراد در فعالیت های علمی ملموس روانشناسی، مدیران به صورت دائم با مشکلاتی مواجه می شوند که به توسعه کسب و کارشان به همراه شخصی که آن را انجام دهد، نیاز خواهند داشت. در میان این مشکلات، چهار مشکل اساسی و یا سوالات اساسی روانشناسی مدیریت داده بیشترین توجه را به خود جلب کرده اند:
انگیزه، رهبری، روابط بین فردی، انتخاب پرسنل، که به توصیف هر کدام می پردازیم:
تمام سازمان ها به طور ناخودآگاه درگیر نحوه مدیریت و استراتژی های آن می باشند. استراتژی هایی که شناخت هر کدام از آنها در طول زمان موجب شناخت بهتر سازمان و رفتار کارمندان می شود. تیلور با مطرح نمودن دیدگاههایش سعی کرد تا بهرهوری اقتصادی در مشاغل را افزایش دهد. بخش مهمی از تئوری هایش، توجه به مدیریت منابع انسانی در راستای توسعه اقتصادی کسبوکارها می باشد. از این رو او را آغازگر مباحث منابع انسانی در سازمان می شناسند.
مدیریت منابع انسانی در واقع وظیفه مدیریت مردم را بر عهده دارند. یعنی بخشی از مدیریت می باشد که شامل برنامه ریزی برای نیاز های منابع انسانی مانند: استخدام و انتخاب، آموزش و توسعه می باشد. همچنین مدیریت منابع انسانی شامل رفاه و امنیت، مدیریت حقوق و دستمزد، قرارداد دسته جمعی و برخورد با بسیاری از جنبه های روابط صنعتی می باشد. یکپارچه سازی میان مدیریت منابع انسانی و روانشناسی اصلی ترین عامل ایجاد تغییرات در تئوری و عمل مدیریت منابع انسانی از ریشه های سنتی مدیریت پرسنل می باشد. کلیدی ترین فعالیت مدیریت منابع انسانی همان انتخاب پرسنل می باشد.
طبیعتا هر کسب و کاری در انتهای تمامی تلاش ها و مسیر هایی که می پیماید به دنبال سود دهی می باشد. سرمایه گذاران صرفا به دلیل شهرت یا بالا بودن امتیازات یک شرکت در آن سرمایه گذاری نمیکنند بلکه معیار آن ها برای سرمایه گذاری، بازگشت سرمایه و بازده آن شرکت می باشد. به همین دلیل هر واحد باید سود محور باشد و هدفش ارائه کالاها و خدمات با کیفیت باشد. در شرکت هایی که منابع انسانی مهمترین منبع برای تولید کالاها و ارائه خدمات می باشند سود مجموعه مستقیما به عملکرد کارکنان بستگی خواهد داشت.
با درک روانشناختی کارمندان و تلاش برای کاربرد های موثر آن ها باعث می شود تا انگیزه کارکنان تقویت یابد. این کار علاوه بر آنکه اهداف فردی را میتواند محقق سازد، در رسیدن سازمان به هدف اصلی اش که همان افزایش درآمد و سود می باشد، تأثیر فراوانی دارد.
پس نتیجه میگیریم که اهمیت روانشناسی صنعتی-سازمانی به قدری زیاد می باشد که نمیتوان مدیریت منابع انسانی را بدون در نظر گرفتن آن تصور کرد. به عبارتی دیگر مدیریت منابع انسانی صحیح بدون وجود روانشناسی صنعتی-سازمانی نتیجه رضایت بخشی نخواهد داد.
مهم ترین هدف روانشناسی صنعتی-سازمانی حفظ و افزایش بهرهوری کار است و روانشناسان در این حوزه هم مشاوره میدهند و هم برنحوهی تعامل و رفتار کارمندان نظارت می کنند. حتی در برخی مواقع به کارفرمایان کمک می کنند تا فورا مسئله یا مشکل موجود را شناسایی و بر طرف کنند. روانشناسان عملکرد ها و روش های سازمان را برای کمک به کارمندان و کارفرمایان با دقت بررسی میکنند و تا افراد شایسته ای را استخدام نمایند.
به همین دلیل کارمندان با دارا بودن شرایط ایده آل، می توانند کارایی بیشتر و رفتار شایستهتری داشته باشند. تنها کافی است تا آن ها به خوبی درک شوند. درک درست نیز به دانش کافی نیاز دارد و این دانش در بستر سازمان به حضور روانشناسان صنعتی-سازمانی وابسته است. روانشناسی صنعتی-سازمانی باید به شیوه ای صحیح با مدیریت منابع انسانی ترکیب شود. درست است که هر کدام حوزهای مجزا هستند، اما ادغام این دو در بستر سازمانی نتیجهی بسیار قابل قبول و خوبی را به همراه خواهد داشت.
در سطح مدیریت و معاونت، در کنار داشتن تخصص در حوزه کسب و کار، بیشترین چیزی که برای مدیران و رهبران کاربرد دارد، دانش گسترده از علوم مختلف می باشد. این گستردگی عظیم در دانش موجب تسلط رهبران و مدیران در انتخاب راه حل های درست در تصمیم گیری ها شده است. می دانیم که جمع آوری اطلاعات و تصمیم گیری از وظایف اصلی هر مدیر می باشد اما تصمیم گیری درست، با آگاهی کامل از تاثیرات آن و آنالیز مسئله از زوایای مختلف حاصل می گردد. این آگاهی در راستای کسب اطلاعات از حوزه های مختلف علوم کسب می شود. همچنین یک رهبر باید از علوم مختلف آگاه باشد.
در واقع از اساسی ترین حوزه هایی که مدیران و رهبران در تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات از زوایای مختلف و گرفتن تصمیمات درست کمک می کند، علم فلسفه و روانشناسی میباشد. که بر روی هر چیزی از جمله مدیریت منابع انسانی بسیار تاثیر گذار می باشد. به همین علت در این مقاله تصمیم گرفتیم تا به صورت کاربردی و مختصر به نقش روانشاسی در مدیریت منابع انسانی بپردازیم.
مثالهایی از رویکردهای روانشناسی مختلف در حوزه های مختلف:
رویکرد زیست شناختی، عمل او را شامل مجموعه از پیام های عصبی و حرکات عضلانی می داند.
رویکرد رفتاری، این عمل را پاسخ شخص به محرک هایی مانند مشاهده چراغ سبز تفسیر می نماید.
رویکرد روانکاوی، این عمل را به شکل ترکیبی از رویکرد شناختی و زیست شناختی تفسیر میکند. به طور مثال می توان گفت در این رویکرد، علاوه بر آنکه فرد هدف عبورش از تقاطع را به دلیل دیدن دوستی در آنسوی تقاطع را در نظر میگیرد، دلیل اینکه چرا به خاطر دیدن دوست خود زحمت عبور از تقاطع را به خویش بدهد و علت این علاقه را نیز در بررسی و تفسیر میکند.
همچنین اگر فردی بخواهد به دلیل علاقه زیادش به حیوانات با مشاهده گربهی مریضی در آن سمت خیابان برای کمک به آن گربه از تقاطع عبور نماید، رویکرد روانکاوی در روانشناسی علاوه بر هدف این کار به ریشه این عمل نیز توجه می کند. این رویکرد، قدرت پیش بینی رفتار افراد را در تفسیر اعمال ممکن می کند و این قدرت به دلیل توانایی در تفسیر به وجود امده است.
رویکرد پدیدار شناختی در روانشناسی، این اتفاق را از زاویه اجتماعی مورد بررسی قرار می دهد. به طور مثال شخص به این دلیل به آن سوی تقاطع می رود که تمام مردم در حال رفتن به آن سو هستند.
در مجموع میتوان گفت که رویکرد های مختلف روانشاسی، هر کدام به روش ها و زوایای مختلفی به اعمال می نگرند و تفسیر های گوناگونی را ارائه می دهد. بعضی از دیدگاه ها نیز قابل اجتماع با هم می باشند و باقی آن ها نیز دلایل و تفسیر های متضادی را نسبت به هم ارائه می دهند.
در مدیریت منابع انسانی یا رفتار سازمانی، مشاهده و درک علت رفتار ها در کنار توانایی پیش بینی آن ها اهمیت بسیاری دارد. رویکرد رفتاری و شناختی در روانشناسی معمولا پس از اینکه موضوعی اتفاق بیفتد، اقدام به بررسی آن موضوع می کند و الگوهایی جهت پیش بینی در آینده به وجود می آورد. اما رویکرد روانکاوی تا حدودی توانایی پیش بینی دارد. در علوم مدیریتی پیش بینی افراد از نظر رفتاری بسیار مهم می باشد. به ویژه زمانی که شخص مورد نظر هنوز در سازمان استخدام یا مشغول بکار نشده باشد و عملکردش را به شیوه های مرسوم مدیران منابع انسانی مانند: مدیریت عملکرد،kpi و okr و... نمی توان سنجید.
برای بر طرف نمودن این مسئله، روانشناسان شناختی ابزارهایی برای پیش بینی عملکرد و شناخت روان انسانها تولید کردند که این ابزار های می توانند ارزیابی های پیش از استخدام را برای مدیران منابع انسانی آسان و در دسترس قرار بدهند.
از سمت دیگر برخی روانشناسان بر این باورند که رویکردی روانکاوی را تولید کردهاند که می تواند امروزه زمینه ساز بسیاری از برنامه های توسعه فردی مدیریت منابع انسانی باشد. برنامههای کوچینگ در منابع انسانی نیز میتواند براساس دیدگاه روانشناسان انسانگرا و همچنین بر اساس رویکرد روانکاوی انجام گردد.
سخن پایانی
امروزه دیگر این سازمان ها نمی باشند که بر اعضای خود تاثیر می گذارند، بلکه اعضای یک سازمان می باشند که با رفتار و عملکرد خودشان، ساختار یک سازمان را می سازند. پیچیدگی ها و مسائلی که در سازمان ها به وجود می آید، مدیران را وادار کرده تا از علوم منابع انسانی پیروی نمایند. به خصوص آنکه در هر سازمانی، انسان هایی دور هم جمع شده اند که هر یک، انگیزه، دیدگاه و تجربه متفاوت خود را دارند، پس یک مدیر هرچه قدر هم که بر نظارت کارش تسلط داشته باشد و برای مشاغل تحت نظر خود خدماتی را مشخص نماید، بازهم با پدیدههایی مانند: فرار از کار، غیبت در محل خدمت و... مواجه می شود. در نهایت باید توجه داشت که خروج کارمندی ناموفق از مجموعه، پر هزینه تر از استخدام کارمند جدید می باشد. در این نقطه است که روانشناسی در حوزه مدیریت وارد عمل می شود تا نشان دهد که دیگر مثل گذشته، نباید تنها به مهارت های فنی افراد توجه کرد بلکه ویژگی های شخصیتی، رفتاری کارمندان نیز بسیار موثر خواهد بود که این مسائل را روانشناسان متخصص در کار، صنعت و سازمان مورد بررسی قرار می دهند. از این رو ما در این مقالهی پزشک کسب و کار، نقش موثر رشته روان شناسی را در عملکرد سازمان ها و مدیریت منابع انسانی بررسی نمودیم.
نظر